تنگتر در آغوشم بگیر، که سنگلاخها را به امید وعدههای پرزرق و برق ابلیس نفس نفس زدهام و با هیچ برگشتهام باز پیش خودت. دست از پا درازتر. رفتنم را بگذار به پای نادانیام نپرس هرچند نپرسیده میدانی. بگذار نگاهم خیره بماند به اقیانوس آرام بخششی که در… بیشتر »
کلید واژه: "همنوا باابوحمزه"
آیات و روایات کنار هم چیده می شوند.مثل قطعات یک جورچین. حسی مرا از ادامه ی چیدن این قطعات میترساند؛ مدام میگوید: صدای اذان است بلند شو نمازت را بخوان. ولی دلم میل دارد مرا میان تجسم همان آیه ها جا کند؛ میان غوغای زیرورو شدن پرونده ها؛ آنجا که مِثقالَ… بیشتر »
در برابرت ایستاده بودم . گفتی: هرچه از آن توست ، ملک من است. هرچه به تو می دهم ، من مالک آنم. تو ملک من هستی… می پذیری؟؟ و من پذیرفتم. گام هایم را با اشک بر دنیایی نهادم که مال تو بود.ولی تو به من امانتش دادی. گفتی:برای تو باشد تا هروقت که من می… بیشتر »
دست هایم ظرف ها را می شستند و ذهنم حتی جایی که پایم قد نمی داد سیر میکرد. به خودم که آمدم دیدم صدای دخترم نمی آید سرم را تکان دادم و زیر لب گفتم خدا به خیر بگذراند … تا دیدمش فریاد زدم : باران….! از جا پرید .فهمید مچش را گرفته ام هل شد مداد… بیشتر »