تنگتر در آغوشم بگیر، که سنگلاخها را به امید وعدههای پرزرق و برق ابلیس نفس نفس زدهام و با هیچ برگشتهام باز پیش خودت. دست از پا درازتر. رفتنم را بگذار به پای نادانیام نپرس هرچند نپرسیده میدانی. بگذار نگاهم خیره بماند به اقیانوس آرام بخششی که در… بیشتر »
کلید واژه: "دعای ابوحمزه ثمالی"
تو راست میگویی من فراموش کارم. من مرتب فراموش میکنم تمام آنچه را که از من و برای من گفته بودی. هرچه باشم، انسانم و یک پایم گیر در نسیان. از تو تعجب میکنم که چطور یادت رفته. یادت رفته یا به رویم نمیآوری؟ آن روزها را که پایم از گلیمم درازتر میشد و… بیشتر »
در برابرت ایستاده بودم . گفتی: هرچه از آن توست ، ملک من است. هرچه به تو می دهم ، من مالک آنم. تو ملک من هستی… می پذیری؟؟ و من پذیرفتم. گام هایم را با اشک بر دنیایی نهادم که مال تو بود.ولی تو به من امانتش دادی. گفتی:برای تو باشد تا هروقت که من می… بیشتر »