زمین خود را از خستگی های یک زمستان عجیب میتکاند او تمام حاصل سه ماه زمستان را ، همان برف های نشسته بر دامانش را ، دو دستی به گرمای خورشید هدیه میکند. او دل به آدم برفی پوچ و تو خالی نمیبندد خود را میتکاند حتی اگر به قیمت نبودن آدم برفی ها تمام شود… بیشتر »
کلید واژه: "بهار"
روزها بی تو که میگذرند ، روزگاری بدون تو شکل میگیرد … روزگاری که روزهایش شب است و شب هایش ظلمات . روزگاری که به سبز بودن سرو هم نباید اعتماد کرد و مجنون… بید دیوانه ای بیش نیست ! راستش زندگی دور از تو بهار را برایمان بی معنی کرده و زمزمه ی… بیشتر »
هنوز دارم فکر میکنم ، به آن گنجشک کوچکی که تا آخرین روزهای زمستان به یاد جفت گمشده اش ، لانه می ساخت و خالی اش میکرد از برف های سرگردان رها شده از زندان ابر که جایی برای پر کردن نداشتند جز همان لانه ی کوچک خالی از صاحب خانه . هنوز دارم فکر میکنم وسط… بیشتر »