باران بی وقفه می بارید و قطراتش با ظریف ترین صدای ممکن به شیشه میخوردند. بی هیچ نظمی بر شیشه ردی از خود به جا می گذاشتند و بعد جاذبه ی زمین سُرِشان می داد به سمت پایین. این وسط آسمان با رعد وبرق های پی در پی عکاس این طراحی نامنظم باران بود. زمستان انگار… بیشتر »
کلید واژه: "زمستان"
زمین خود را از خستگی های یک زمستان عجیب میتکاند او تمام حاصل سه ماه زمستان را ، همان برف های نشسته بر دامانش را ، دو دستی به گرمای خورشید هدیه میکند. او دل به آدم برفی پوچ و تو خالی نمیبندد خود را میتکاند حتی اگر به قیمت نبودن آدم برفی ها تمام شود… بیشتر »
هنوز دارم فکر میکنم ، به آن گنجشک کوچکی که تا آخرین روزهای زمستان به یاد جفت گمشده اش ، لانه می ساخت و خالی اش میکرد از برف های سرگردان رها شده از زندان ابر که جایی برای پر کردن نداشتند جز همان لانه ی کوچک خالی از صاحب خانه . هنوز دارم فکر میکنم وسط… بیشتر »