یک روز مانده بود به عید نوروز .
مهمان داشتم و مهمانم اصرار داشت برای خرید عید به بازار برویم .
همان طور که حدس میزدم بازار آنقدر شلوغ بود و برخورد نامحرم ها زیادکه نتوانستم محیط را تحمل کنم .همان اول بازار یک عطاری بزرگ و خلوت بود. با اجازه ی فروشنده آنجا ماندم تا خرید کردند و آمدند بعد از 2 ساعت یا بیشتر نمیدانم ….فقط میدانم آنقدر طول کشید که من حسابی از بوی ادویه ها گیج شده بودم و تا وقتی به خانه رسیدیم چیزی غیر از بوی ادویه حس نمیکردم.
مریم برای دخترش پیراهنی گرفته بود ولی هرکاری کرد نتوانست آنرا تنش کند . کوچک بود اندازه ی دختر من.
گفت این عیدی باشد برای باران.
تشکر کردم ولی راستش با بی میلی قبول کرده بودم. دو سه سالی بود که حسابی از خرید کردن دلزده شده بودم . چیزی نبود که دست روی آن بگذارم و چینی نباشد. خیلی دیر به دیر خرید میکردم و چون کالای ایرانی مخصوصا لباس گیر نمی آمد همیشه بعد از خرید لباس های چینی یک بار مصرف و ترکیه ای پشیمان می شدم و عذاب وجدان میگرفتم.
چینی بودن اجناس بازار مرا به یقین رسانده بود که این پیراهن عیدی هم صد در صدر چینی است و دو روزه خراب میشود . بنابراین اصلا لازم نمیدیدم کاغذ کوچکی که از گوشه ی لباس آویزان بود را نگاه کنم و …
چند روز گذشت داشتم لباس هایی که دخترم ریخته بود را تا میکردم نگاهم به همان پیراهن افتاد .
دست بردم کاغذش را بکنم کنجکاو شدم دنبال عبارت MADE IN CHINA بگردم و حرفم را به کرسی بنشانم که دیدی اصلا کالای ایرانی وجود خارجی ندارد که بخریم . خودم را آماده کرده بودم که غر بزنم چرا جلوی واردات را نمیگیرند که وضعمان اینطوری نباشد و…
ولی عبارت MADE IN IRAN مرا شوکه کرد . باورم نمیشد این عبارت را میبینم باز هم کاغذ را زیر و رو میکردم شاید اشتباهی شده باشد…. از شدت ذوق زدگی ام هنوز همان برگه را نگه داشته ام.
مهم نیست که خیلی ها این حس مرا درک نمیکنند مثل خواهرم که وقتی برایش تعریف کردم سرش را تکان داد چندتا نوچ نوچ کرد و با واژه ی آخی تمام تاسفش را خلاصه کرد …
مهم این است حالا فهمیده ام کالای ایرانی هست با کیفیت های مختلف ولی آنقدر بازارمان پر از وارداتی هاست که انگار کالای ایرانی نیست و این سخت گیر آمدن ها شاید امتحان من باشد که چقدر برای اقتصاد کشورم به عنوان یک کشور مسلمان حوصله به خرج میدهم و وقت میگذارم .