مادر
زنی ست که خاطره هایش بوی نم باران می دهد
و سر انگشتانش هنوز عطر پیچ گیسوان کودکی ام را از حفظ است
مادر که میگویم تمام خانه طعم غذایش را مزه مزه میکند
مادر که میگویم از تمام لباس های تازه شسته ی روی بند
عاشقانه ترین جنس خستگی میچکد.
پشت خمیده و تار موهای سپید مادرم ،
سنگینی بار زندگی بر دوش پدر را زمزمه می کند
دست های لرزان و نماز نشسته ی مادرم تصویر آرزوهای فراموش شده ایست
که مرا به آنها ترجیح داده بود
مادرم یعنی من …
مادرم یعنی پدر ….
مادرم یعنی همه غیر خودش …!
مادر مادر است ولی
خوشا به حال حسین
مادر حسین چیز دیگری ست.