در ماشینش را حتی نمی بندد… خیالش راحت است. وارد می شود. کسی سلامش می کند و او را برادر خطاب می کند؛ او ولی با زبان گلوله جواب می دهد. همه را به گلوله می بندد… خشابش که تمام میشود برمی گردد و عوض می کند . همان خشاب هایی که رویشان با خط سفید نام فرماندهان اروپایی را نوشته است. روی سلاحش هم هست … نام فرماندهانی که با مسلمان ها جنگیده اند.
او هم میخواهد با مسلمان ها بجنگد به رسم فرماندهان خود… خون می ریزد و فیلم می گیرد و دنبال کار خود می رود … دنیا هم در کمال خونسردی فقط تماشا می کند.
او و خیلی های مثل او گمان می کنند پیروز این صحنه اند ولی ما با یقین قلبی حتم داریم این هارت و پورت ها از عجز آنهاست و در نهایت حزب الله هم الغالبون.