با شکوه آمدی و با شکوه میروی ولی شکوه و عظمت تفکرت در قلب هایمان میماند.
میماند تا راه را آنچنان که با انگشت نشان دادی طی کنیم. تفکر تو میماند تا آنچنان که تو ایستادی ، ایستادگی کنیم در برابر هرچیزی که به نوعی به اعتقادات ما اهانت میکند.
من نبودم وندیدم شکوه آمدن و رفتنت را ،
اما اعتراف و حیرت رسانه ها ی دنیا را در برابر این شکوه خواندم و عکس ها را دیدم.
ملتی که پدرش را از دست داده بود، دریا شد ؛
دریایی خروشان و تیره و داغدار که دریای وجودِ تو را -خلاصه شده در تابوتی مستطیلی- در آغوش میفشرد.
آری دریایی که دریایی را در آغوش گرفته بود .دریایی که قبل از تو جز قطره های پراکنده هیچ نبود .
ما دانه های تسبیحی بودیم که دست های تو ما را به نخ کرد ؛ نخی محکم که از آن غافل بودیم.
ایران در نبود تو آنچنان سیاهپوش شد که هرکه گمان میکرد تو نباشی از هم می پاشیم یقین حاصل کرد باید از این خواب و گمان بیهوده دست بردارد.
ما بر حقیقتی متفق شده بودیم که در نبود تو پای آن ماندیم .
پدر ایران، تو با شکوه آمدی و باشکوه رفتی ولی شکوه تفکر ناب اسلامی تو ماند….
ماند تا ایران بماند ایستاده بر پای خودش
ماند تا پنجه های هیچ گرگی نتواند نخ وصلمان را پاره کند….