رمان چایت را من شیرین میکنم به قلم شاعرانهی زهرا بلنددوست روایتی ست از دختری ایرانی ساکن آلمان با مادری مسلمان و پدری مجاهد خلق. به نظر میرسد این کتاب علاوه بر نکات صریح خود، درصدد تذکر این قاعدهی منطقی است که اسلام گرچه تفکری واحد است اما رسم مسلمانی افراد سبب نمایشهای مختلف از اسلام می گردد و این معیار خوبی برای رد اسلام نیست.
خانم بلند دوست به کمک قلم سراسر تشبیه خود سعی در تصویرسازی فضای داستان داشته و در این کار موفق هم بودهاند و تلاش ایشان به همراهی مخاطب منجر شده است.
در ابتدای داستان اسلام و خدا مورد نقد قرار میگیرد و مخاطب به خاطر همین قلم زیبای نویسنده با شخصیت سارا ابراز همدردی و همراهی میکند اما در نهایت انتظار پاسخ به ابهام ها و نقدها وجود داشت که این پاسخ ها به قدر نقدها قوی نبود و شاید برای ذهنيتهای عموم مردم این پاسخها اثرگذار نبوده باشد. حرفهای تند سوفی در کافه علیه خدا و مسلمانان نمونه بارزی از این شبهات بی پاسخ و صریح بود که خلاء پاسخ آن تا انتهای داستان حس میشد.
ابتدا و انتهای داستان بیش از آنچه که باید کش آمده بود این مسئله در بخشهای ابتدایی کمتر و در انتهای کتاب ملموستر احساس میشد. از طرف دیگر حوادث اصلی قصه، همگی به یک باره در اواسط کتاب اتفاق میافتاد و عملا تمام گرهها حل میشد که قاعدتا انتظار پایان میرفت ولی باز داستان با توسل به گرهای تکراری و کلیشهای (عاشقانه) خود را چند صفحه دیگر افزایش داد.
به نوعی داستان از یک جایی به بعد در یک سراشیبی قابل پیش بینی گرفتار شد و تا انتها بر همین سیر باقی ماند.
بخشی از قسمت های حساس داستان که در اصل اساس قصه بودند با دیالوگ ها روایت میشد که به اقتضای دیالوگ بودن این بخشها متاسفانه گذرا و سطحی پردازش شده بود و در داستان صرفا مرور میشدند. همه این اتفاقات در طی چند صفحه محدود روایت میشد و بعد از آن، داستان از حادثهها فاصله میگرفت و برمیگشت به مرور افکاری خسته که بارها به آنها اشاره شده بود و این همه تکرار مکررات، خارج از حوصله و تحمل بیشتر مخاطبان به نظر میرسد، ولی به سبب قلم شاعرانه و تصویرسازیهای نویسنده به مدد تشبیه و استعارات زیبا، مخاطب همچنان با داستان همراهی میکرد.
در نهایت به نظر میرسد برای نظم بیشتر حوادث داستان، روایت آن اگر از حالت تک خطی تغییر مییافت بر گیرایی و جذابیت آن میافزود.