چفیه ات را عطر زده باشی، و چادرت هم آماده باشد و روسری ات هم …
و نگران باشی نکند صبح فردا برای تمیز کردن کفشت وقت کم بیاوری نکند فردا خواب بمانی و دوباره حالت بد شود از تصور دیر رسیدن به قرار.
صبح شود و تو به موقع بیدار شوی و روسری ات را لبنانی ببندی و چادر سر کنی و منتظر بایستی تا همسرت بیاید و باهم سرقرار حاضر شوید.
اما در که باز میشود پا در خانه که میگذاردمیبینی آنقدر حالش بد است که خرید ها را دم در رها کرده و در حیاط را حتی نتوانسته است ببندد.
مشغول پرستاری شوی ولی نگاهت پی عقربه های ساعت باشد و دلت پی چفیه ی روی میز…دیر شود و تو نرسی…
همسرت عذرخواهی کندکه باعث این اتفاق شده ، تو اما بغضت را بخوری و اشک هایت را پنهان کنی و مواظب باشی بین صدایت ناراحتی ات لو نرود بگویی: فعلا شما واجب تری.
زیر لب استغفار کنی و زمزمه ، که خدایا از من چه دیده ای که من حواسم نبوده
دقیقا کجا را پا کج گذاشتم که به همین راحتی لیاقت دریافت ثواب چند مرگ بر اسرائیل را از دست دادم
خودت باشی و این زمزمه ها و اخبار حماسه روز قدس در دنیا
همه ی اینها و قدری بیشتر میشود حال امروز من و عذاب وجدانی که تمامی ندارد .
من از روز قدس جا ماندم …!