الف… ب… آب !
واژه ی تکراری این روزهای آبادان که لب به لب میگردد اما وجود حقیقی و خارجی خود را نمی یابد. یعنی یا نیست یا اگر هست شبیه آب نیست…
هم بو دارد و هم مزه و هم رنگ
در نتیجه خوردنش عرفا اشکال دارد .
مسولان وعده ی امروز و فردا می دهند اما وقتی لیوانت را به دهان نزدیک میکنی و حالت تهوع میگیری یعنی هنوز وعده ها توخالی ست.
این روزها در لوله های خانه هایمان جز هوا چیزی جریان ندارد.
جیب هایمان را دست های خالی فقط، اشغال کرده اند .
مغازه ها را عراقی ها بی ویزا آمده اند و پارو کرده اند .
این روزها از همه چیز خالی شده ایم… خالی و خاکی اما
هنوز دلم پر است و باورهایم خاک نخورده و تمیز اند.
هنوز عینک تبلیغات معاویه ها را به چشم نزده ام پس میتوانم صاحب ردپاهای برجامانده را بین متهم های حقیقی و ساختگی تشخیص دهم.
هنوز هم باورهایم را دستمال میکشم تا گردی بر آنها ننشیند و مبادا مسلم بعد از سلام نماز ، پشت سرش را بی یار ببیند…
هنوز با تمام فشارها تکرار حکایت زبیر نشده ام.
شک و تردید به جان خیلی ها افتاده ولی من هنوز برای ثبات قدم های لرزانم دعا میکنم .
هنوز بی نماز بودن علی را کذب محض میدانم.
و بابت تمام این هنوز ها ، هنوز شاکرم.
دلم پر است از تلخی هایی که میبینم و کام هایی که شیرین کردنشان از عهده ی من برنمی آید
دلم پر است از دست هایی که حتی در این بی آبی ، آسیاب این معرکه را رها نمیکنند با زحمت آن را میگردانند و استاد صید ماهی آب های گل آلودند .
دل نگرانم مبادا گذر زمان شعار ما اهل کوفه نیستیم را از باور به لقلقه زبان بدل کرده باشد و این بار علی در کوفه ای به وسعت یک کشور تنها بماند…
مردم کشورم (خانه ی همیشه آبادانم) روزهای سختی را میگذرانند و شکی نیست که تمام سختی ها غربالی اند که ما را به چالش میکشند . باید دو دستی ، سفت و محکم ، باورهایمان را بگیریم که این غربال به شدت تکان میخورد .
من آبادانی ام … حاضرم تشنه بمیرم ولی دوباره کسی، تشنه و بی یار، قربانی جهل و بی بصیرتی من نشود …