در برابرت ایستاده بودم . گفتی: هرچه از آن توست ، ملک من است. هرچه به تو می دهم ، من مالک آنم. تو ملک من هستی… می پذیری؟؟ و من پذیرفتم. گام هایم را با اشک بر دنیایی نهادم که مال تو بود.ولی تو به من امانتش دادی. گفتی:برای تو باشد تا هروقت که من می… بیشتر »
آرشیو برای: "اردیبهشت 1397"
گفتنش آسان نیست ؛ اصلا گفتنی نیست ، آشوبی که در دلم به پا میشود، به وقت شنیدن نامت . دلخوشم به عکس های تو ؛ عکس هایی که مرا به مرز جنون می رسانند عاشق شده ام ؛ آهسته بی آنکه بدانم .! تشنه شده ام آنقدر که گمان نمیکنم ، سیرابم کند، سر کشیدن اقیانوس آرام… بیشتر »
دست هایم ظرف ها را می شستند و ذهنم حتی جایی که پایم قد نمی داد سیر میکرد. به خودم که آمدم دیدم صدای دخترم نمی آید سرم را تکان دادم و زیر لب گفتم خدا به خیر بگذراند … تا دیدمش فریاد زدم : باران….! از جا پرید .فهمید مچش را گرفته ام هل شد مداد… بیشتر »
#تولیدی #به_قلم_خودم #فلسطین #بازگشتجهان سراسر واژه هایی ست توخالی که به دست بشر تفسیر میشوند.در جای جای تاریخ اگر معنای واژه ای گم میشد مردمانی پیدا میشدند و تفسیر آن را به عهده میگرفتند.این حکایت تاریخ است . و اکنون در این برهه از تاریخ تفسیر کلید و… بیشتر »
مرد از کتاب فروشی بیرون آمد ناگهان باران گرفت…. او چتری بزرگ تر و دیواری کوتاه تر از کتاب در دستش پیدا نکرد !!!!! بیشتر »
نماندن در تعهدی که تو در کمال وقاحت نبودنت را زیرش نوشتی و امضا کردی نه بصیرت مالک اشتری میخواهد و نه تحلیل تاریخی سیاسی عمیق. مرور خاطرات همین دو سالی که گذشت مرا از هر تحلیل تاریخی بی نیاز میکند فهمیدنش سخت نیست که نه تو… بیشتر »
لباس های چندان مرتبی نداشت قدم هایش هم دیگر منظم نبود ، نمیدانم چند چهارراه با همین قدم ها متر کرده بود یا از چند شیشه ی ماشین شاسی بلند خودش را به راننده رسانده بود … بیشتر »
و باران با نام تو آغاز کرد هبوط را… و تو او را از فرش تا به عرش به مقام استجابت تا به معراج بالا بردی… باید هبوط کرد … برای تو و با نام تو باید از هرچه آرزوست… بیشتر »
#حمایت_از_کالای_ایرانی#تولیدی #به_قلم_خودم یک روز مانده بود به عید نوروز . مهمان داشتم و مهمانم اصرار داشت برای خرید عید به بازار برویم .همان طور که حدس میزدم بازار آنقدر شلوغ بود و برخورد نامحرم ها زیادکه نتوانستمم محیط را تحمل کنم همان اول بازار یک عط… بیشتر »
جهان به نام تو آذین بست روزهایش را درست در طلوع فجر روز جمعه ای وقتی میان نماز وتر حالش دگرگون شد ریحانه ی روم ، حضرت نرجس ، ملیکا دنیا در آن دم درگیر نورانیت مولود سامرا… بیشتر »
دیدن خیلی اتفاقی کلیپی کوتاه تقریبا دو ساعت مرا درگیر خودش کرد… هنوز دارم شعرش را با خودم زمزمه میکنم جوونیم و با احساسیم به روی حرم حساسیم بیبی دوعالم ماها همه واسه تو عباسیم چگونه میشود عباس شد؟ او چه کرد که شد عباس؟ زندگی اش را که نگاه میکنی… بیشتر »
بسم الله النور عطر پژمردگی جهان را پر میکند هر بار که غیبتت به تاخیر می افتد… بیشتر »